نور چشم مامان و بابا شنبه 90 تیر 18 :: 11:33 صبح :: نویسنده : حسین صدرا
بسم الله الرحمن الرحیم سلام به گل پسر مامان . قربونت برم که اینقدر کمک حال من و بابا جونی. الان در حال تی کشیدن خونه و جارو کردنی . هر روز صبح بلند میشی میری میخوابی کنار کابینت تا از زیر کابینت بتونی تی رو برداری و تی بکشی. الان دیگه هزار ماشاالله از دیوار راست هم بالا میری . از روی مبل میری روی اپن و میایستی. خلاصه که حسابی باید حواسم بهت باشه.حسین صدرا خدارو بارها و بارها شکر میکنم بخاطر وجود نازنینت . عزیز دلم تو بهترین کوچولوی نازی که تاحالا تو عمرم دیدم . الان دیدم خیلی داری شیطونی میکنی گذاشتمت تو تاپت تا یکم بازی کنی اما مثل این که تاپ و داری میکنی. ماشا الله . چند روز بود پشت سر هم میرفتیم خونه ی مامانجون ،همین که از در وارد میشدی با ذوق برای همه دستتو تکون میدادی و نشون میدادی که چقدر خوشحالی از دیدنشون ...بعضی وقتها که ناراحت میشی و گاز میگیری یا اینکه موی طرفو میکشی زود پشیمون میشی و به حالت عذر خواهی خودتو به طرف میچسبونی که یعنی ببخشید. موضوع مطلب : آخرین مطالب آرشیو وبلاگ آمار وبلاگ
|